خورشيد تويي و ذره ماييم

شاعر : سنايي غزنوي

بي روي تو روي کي نماييمخورشيد تويي و ذره ماييم
از کوي برآي تا برآييمتا کي به نقاب و پرده يک ره
شهري و گلي تويي و ماييمچون تو صنم و چو ما شمن نيست
آخر نه ز باغ تو گياييمآخر نه ز گلبن تو خاريم
هم هيزم ديگ را بشاييمگر دسته‌ي گل نيايد از ما
در پيش سگ تو خاکپاييمبادي داريم در سر ايراک
با خاک در تو آشناييمآب رخ ما مبر ازيراک
تا عاشق چشم و توتياييماز خاک در تو کي شکيبيم
کاخر تو کجا و ما کجاييميک روز نپرسي از ظريفي
پندار که در هوا هباييمزامد شد ما مکن گراني
انگار که مهر لالکاييمبل تا کف پاي تو ببوسيم
ما از تو فقع همي گشاييمبرف آب همي دهي تو ما را
گرد تو روان چو آسياييمبا سينه‌ي چاک همچو گندم
ما رقص کنان که در سراييمبر در زده‌اي چو حلقه ما را
ما لاف زنان که ده خداييموندر همه ده جوي نه ما را
چون با سگ کويت آشناييماز شير فلک چه باک داريم
گوييم که شير چرخ ماييمما را سگ خويش خوان که تا ما
ما هيچ کسان پادشاييمپرسند ز ما که‌ايد گوييم
تا ماهله خود همي درآييمتو بر سر کار خويش مي‌باش
اکنون نه سناييم ناييمکز عشق تو اي نگار چنگي